
من دیگه خسته شدم... بسکه چشام بارونیه
پس دلم تا کی فضای غصه رو مهمونیه
من دیگه بسه برام تحمل این همه غم
بسه جنگ بی ثمر برای هر زیاد و کم
وقتی فایده ای نداره..... غصه خوردن واسه چی
واسه عشقهای تو خالی .....ساده مردن واسه چی
نمی خوام چوب حراجی رو به قلبم بزنم
نمی خوام گناه بی عشقی بیفته گردنم
نمی خوام در به در پیچ و خم این جاده شم
واسه آتیش همه یه هیزم آماده شم
یا یه موجود کم و خالی و پر افاده شم
وایسا دنیا وایسا دنیا من می خوام پیاده شم......
همه حرف خوب می زنن ...اما کی خوبه این وسط؟
بد و خوبش به شما... ما که رسیدیم ته خط
قربونت برم خدا... چقدر غریبی رو زمین
آره دنیا ما نخواستیم دلو با خودت نبین
این همه چرخیدی و چرخوندی آخرش چی شد؟
اون بلیط شانس دائم بگو قسمت کی شد؟
همه درویش همه عارف جای عاشق پس کجاست؟
این همه طلسم و ورد ... جای خوش دعا کجاست ...؟

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و پنجم اردیبهشت ۱۳۸۷ ساعت 9:58 توسط آرش
|